خانه قرآن شهید قنبری

موسسه بیت الزهرا بخش ریز

خانه قرآن شهید قنبری

موسسه بیت الزهرا بخش ریز

شهید عباس روایی

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۴۰ ب.ظ




شهید بزرگوار و فداکار اسلام عباس روائی در سال 1350 در خانواده ای متدین و مذهبی در روستای پشتو ریز از توابع شهرستان جم (استان بوشهر) چشم به جهان گشود و در دامن مادری مهربان تربیت یافت.

از آنجائی که پدر و مادر شهید از عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بودند شهید نیز از همان اوان کودکی عشق به حسین (ع) و فاطمه (س) را آموخت.

شهید بزرگوار دوران تحصیلات ابتدائی را در دبستان مقداد قلعه کهنه و پشتو آغاز نمود.

دوران دفاع مقدس که شروع شد شهید از درس خواندن دل کند و علیرغم سن کمی که داشت برای رفتن به عرصه نبرد حق علیه باطل اصرار ورزید. سن ایشان اقتضا نمی کرد که به جبهه برود. اما وقتی که متوجه شد با رفتن او به جبهه مخالفت می شود، شناسنامه اش را دستکاری کرد و تاریخ تولدش را تغییر داد و در نهایت خود را زیر صندلی اتوبوس حامل اعزام شوندگان پنهان کرد و برای اولین بار در سن یازده سالگی خود را به جبهه رسانید. او لیاقت خود را در عرصه نبرد به اثبات رسانید. پس از چند بار اعزام به جبهه سرانجام او نیز مانند سایر شهدا کارنامه شهادت را در عملیات بزرگ والفجر هشت نصیب خود نمود.

روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

 

وصیت نامه

با سلام به پیشگاه مولا ولیعصر (عج) و با سلام بر نائب برحق و حقیقتش امام امت ، و سلام به امت امام ، این کفر ستیزان جبهه های نور علیه ظلمت . اینجانب عباس روائی فرزند بابائی ، امروز به نظرم رسید وصیت نامه ای بنویسم بدین خاطر که مرگ هر آن به سراغ ما خواهد آمد . وصیت نامه ای می خواهم اما نمی دانم که از کجا شروع کنم . آیا از محرومیت های گذشته تاریخ میهن عزیزمان بنویسم یا از ظلم های جنایتکاران شرق و غرب بنویسم . اری قرآن کریم می فرماید « فلیقاتل فی سبیل الله » در راه خدا می جنگیم ، آری می جنگیم و ترس به دل نداریم . سلام بر تو ای پدر بزرگوارم : الآن که دارم این وصیت نامه را می نویسم ، به احسان و محبت های بی نظیر تو فکر میکنم و از عشق پدری چون تو نسبت به خود احساس شرمندگی می کنم . خیلی برایم زحمت کشیدی ، بزرگم کردی به من تربیت و عشق به اهل بیت عصمت و طهارت آموختی ، مرا به مدرسه نشاندی ولی من حق تو را ادا نکردم و اما تو ای مادر مهربان و دوست داشتنی ام ، سلام بر تو ! سلامی به زیبایی عشق و به پهناوری اقیانوس ها ! تو نزدیکتر و مهربان تر از همه برایم هستی و از تو مهربان تر کسی را سراغ ندارم . چه بسا شبها در کنار گهواره ام بی خوابی کشیدی تا من آسوده باشم و راحت بخوابم . ارزش تو از من که در جبهه های جنگ ام خیلی بالاتر است . مادر جان می دانم که آرزو داری برایم جشن عروسی برگزار نمایی و ناظر مراسم دامادی ام باشی ولی مادر جان دوست دارم در حجله خون همراهان و رفیقان عزیزم باشم و با آنان جشن شادی و عروسی برگزار نمایم . مادرم چنانچه شهادت نصیبم شد خواهشمندم جز اشک شوق اشکی دیگر برایم نریزید . و سلام فراوان بر شما برادران عزیزم و بخصوص برادرم حیدر روائی که از همه بزرگتر است . برادر من نتوانستم حق برادری را ادا نمایم و با بزرگواری خودتان مرا ببخشید و همچنین خواهران عزیز و گرامی ام با شما خداحافظی می کنم و از همه شما عذر می خواهم و خواهشمندم حلالم نمائید .

در پایان از برادران عزیز بسیجی می خواهم اولین جمله پس از شهادتم در منزل پدرم دعای روح بخش کمیل برگزار نمائید و برای پیروزی رزمندگان اسلام و سلامتی امام بزرگوار دعا نمائید و از همه می خواهم که دنبال راه امام بزرگوار باشند .

والسلام / خدا نگهدارتان

عباس روائی 64/01/11


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۱۷
ابوالفضل محدثی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی